1 . امروز تا دلتان بخواهد حالم خراب است. یکی از رفقای دانشگاهی ـ از آنهایی که انگار جز مهر و صفا در سرشتشان نیست ـ پایاننامۀ دکترایش را فرستاده بود تا بخوانم و اگر احیاناً مشکلی داشت رفع و رجوع شود. اول کار هم تصریح کرده بود که: «کار با همین وضع فعلی هم جلو خواهد رفت و کسی متوجه اشکالاتش نخواهد شد، اما میخواهم اگر زمانی چاپش کردم بی عیب و نقص درآید». تصحیح تفسیری از قرآن با رویکرد صوفیانه بود و آن قدر برایم کدورت روح آورد که خدا گواه است حتی یک بار به ذهنم خطور کرد نکند واژگونی خودرو هم تکویناً به همین کار مربوط باشد.
2 . بعد از اینکه این فایل را دریافت کردم و مشغول شدم نرمنرمک چیزی به ذهنم رسید. تا آن موقع شنیده بودم که برای پایاننامههای دانشگاهی کار تصحیح متون را قبول نمیکنند، اما یا دیگر من بیخبرم و یا کشتیبان را سیاستی دگر آمده و حالا ظاهراً قبول میکنند.
3 . کارهایی که به لطف خدا توفیق داشته و تحقیق کردهام از این قرار است: العمدة/ المستدرک/ المطوّل/ انوار المواهب/ نوائب الدهور/ حدیدۀ محمات/ خصائص الوحی المبین( 1 ) و... .( 2 )
4 . این را عرض کردم تا چند سال بعد اگر دیدید یکی از اینها ـ ترجیحاً آنهایی که هنوز چاپ نشده و بهنوعی بیصاحب هستند ـ به نام کسی دیگر چاپ شد و مثلاً در خرابآبادی مانند دانشگاه لایدن و یا پرینستون کسی با آن دکترا گرفت اصل قضیه را بدانید. امکان ندارد؟! خوب هم امکان دارد. وقتی پیش این کمترین کمیفقه و اصول میخوانند و به نجف رفته و به بزرگترین مراجع عصر حاضر پرخاش میکنند که: «فلان فتوا غلط است» (کاری که خودم در خواب هم نمیدیدم و الآن هم لقمهای بسیار بزرگتر از دهان من است) دیگر دکترا گرفتن با این کتابها مانند آب خوردن است. حضرت استاد بزرگوار آیت الله مددی ـ حفظه الله ـ گاهی از کسی یاد میکردند که بیآنکه کلمهای فلسفه خوانده باشد توانسته بود از دانشگاه سوربون فرانسه دکترای فلسفه بگیرد.
5 . کاش چند زبان خارجی بلد بودم تا این متن را به زبانهای دیگر ترجمه و در اطراف و اکناف عالم پخش کنم و حجت بر همه تمام شود. "لیهلک من هلک عن بیّنة".
6 . البته در این میان علم و فرهنگ و اخلاق است که دارد قربانی میشود که آن هم فدای سر مبارکتان.
من و دل گر فدا شدیم چه باک/ غرض اندر میان سلامت اوست
دنبال مرجع ضمیر در «اوست» نگردید. مگر نشنیدهاید:
«آه من الپُول و حالاتها/ أحرق قلبی بجیرینگاتها»؟!
جانم؟! حدیث برایم میخوانید که: «عن أبی خدیجة، عن أبی عبد الله (علیه السلام)، قال: من أراد الحدیث لمنفعة الدنیا لم یکن له فی الآخرة نصیب، ومن أراد به خیر الآخرة أعطاه الله خیر الدنیا والآخرة»؟! حالا ابوخدیجه سالم بن مکرم ثقة ثقه و احمد بن عائذ ثقهاند که باشند. مگر نمیدانید قرنهاست ما داریم زندگیمان را میکنیم و کتاب و سنت هم راه خود را میروند؟!
پانوشت:
( 1 ) به قول مشهدیها مشقُلزُنبۀ (= مشغول الذمّه»ی) من هستید اگر خیال بد کنید. بولد کردن را تازگیها از آقای زمانی بزرگوار یاد گرفتهام و خواستم یک جا اجرا کرده باشم، که قرعۀ فال به نام «خصائص» خورد.
( 2 ) میپرسید: پس «کفایة الموحدین» چه؟! نوابغ با آن کتاب کاری کردهاند که دیگر هیچ عاقلی آن را مربوط به این کمترین نمیداند. راستش را بخواهید خودم مقصرم. سر اولین کار با نشر «رسالت» (أنوار المواهب فی نکت أخبار المناقب) نمایندۀ فعلی کنگرۀ علامه حلی در ایران پادرمیانی کرد که: «چون ناشر میخواهد روی این کتاب وام بگیرد تقاضا دارد که نام ایشان هم در کنار نام شما روی جلد بیاید». بنده هم که در عمرم به خاطر ندارم مسلمانی از من چیزی خواسته باشد و در توانم بوده و اجابت نکرده باشم پذیرفتم و برای این که دروغ هم نگفته باشیم بنا شد ایشان استخراج آیات را انجام دهند. حتی یادم هست در مقدمه ضمایر را به صورت جمع آوردم تا همۀ جوانب رعایت شود. غافل از اینکه:
سال اول قطب بودی، سال دوم قطبُدین/ گر بمانی سال دیگر قطبُدین حیدر شوی
این اواخر ایشان ـ که کمکم امر بر خودش هم مشتبه شده ـ در مجلسی دربارۀ بنده که صحبت میکرد فرمود: «چند بار به آقای عرفانیان گفتهایم: تحقیق کار سادهای نیست. این طور نیست که هرکس از راه میرسد، لپتاپی جلوی خود گذاشته و محقق شود». خب، همین جا باید از خدا بخواهم که همین آبباریکه را هم از من بگیرد. در واقع:
از طلا بودن پشیمان گشتهایم/ مرحمت فرموده ما را مس کنید
هرچند هیچ وقت ادعایی در زمینۀ تحقیق و هیچ زمینۀ دیگری نداشتهام.